چمدانی که بی تو بر می گشت
چمدانی که بی تو بر می گشت

چمدانی که بی تو بر می گشت

شعرگریستن

اومو بوللا

افتاده از این سوی و از آن سوی بامم

پختم اگر چه بی تو اما باز خامم

وصلم به ریشه منتها فرصت تمامم

ایمان نیاورده به فصل سرد بودم

 

مثل پرِ کاهی رها در بستر باد

همشهری بی کینه ای که رفته از یاد

مفهوم تلخ زندگی در دست رُزباد

یک هیچ مطلق بین زوج و فرد بودم

 

دنبال تو افتاده ام از پا به پایان

هرچند رفتی عاشقت هستم کماکان

مفهوم بودن در کنار نوع انسان

زن بودی و من هم کنارت مرد بودم


جز عشق چیزی ارزش ماندن ندارد

شعری که عاشق نیست هم خواندن ندارد

آدم به جرم سیب که راندن ندارد

روز ازل آن کس که عشق آورد بودم

 

بگذار تا شعرم به جایی خوب...لطفا

من عاشقت باشم و تو محبوب...لطفا

تعبیر این خوابِ پر از آشوب...لطفا

یک عمر در پشت چراغ زرد بودم

 

از دست دادم تا که فهمیدم چه دارم

از دست دادن عاقبت شد کسب و کارم

جای تمام ابرها باید ببارم

شانِ نزول آیه های درد بودم

 

 علی اسماعیلی

homo bulla


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.