چمدانی که بی تو بر می گشت
چمدانی که بی تو بر می گشت

چمدانی که بی تو بر می گشت

شعرگریستن

شال


 

خوابیده بودم روی تختی که پناهم بود

ابهام هستی پشت پرچین نگاهم بود

 

می سوختم ازفکر طعم تند لبهایت

بعد از تو شالی که تمام قبله گاهم بود

 

هرشب میان شهر دنبال تو میگشتم

تنهایی ام در گریه های بین راهم بود

 

شهری که از شرم نبودت ضجه ها میزد

هم سوگ با من در پی کشف گناهم بود

 

بی آنکه یوسف باشم و سهم هوس هایت

مردی کتک خورده درون سطل چاهم بود

 

درخواب هم دستی مرا انگار هل میداد

حسِ بدِ  افتادنِ از پرتگاهم بود

 

باهرصدایی ترس در ذهنم ترک می خورد

یک مغز سمی زیر موهای سیاهم بود

 

از زندگی یک شعبده تنها برایم ماند

خرگوشِ مرده توی ترفند کلاهم بود

 

این بار هم پایان بازی دست تو روشد

وقتی که بی بی دلت درفکر شاهم بود

 

من خواستم اما نشد بی بودنت،باشم

صدبار گفتم بعد تو زنده نخواهم بود

 

علی اسماعیلی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.