-
سایه دزد
دوشنبه 21 اسفند 1396 22:09
سقوط عاقبت ماست چون که بی بالیم امید بسته به هیچیم و باز خوشحالیم که خالی از خود و تا خرخره کتک خورده به روزهای خوشِ در گذشته می بالیم به قصد چیدن رویا خمیده ایم اما همان که اول سالیم، آخر سالیم لبالب از زدن هرزه حرف ها هستیم به وقت آمدن حادثه ولی لالیم به کاهدان زده ایم و به کاه مشغولیم میان این همه ما قال گیر من...
-
اشکآواز
چهارشنبه 1 آذر 1396 17:59
((شکی ندارم بعد ازین دوری تو می آیی هر چند این منطق دلیلی تازه می خواهد آجر به آجر شهرکی برپا شد از غصه تخریبشان شلیک بی اندازه می خواهد)) دراین حوالی سایه ات در رفت و آمد بود از پیش چشمم می گذشتی بی جهت انگار پیش آمده دستی به سمتت برده ام شاید لمست کنم بی واهمه حتی فقط یکبار شبها شتک می زد خیالت روی اعصابم در انتظارت...
-
شال
چهارشنبه 1 آذر 1396 17:58
خوابیده بودم روی تختی که پناهم بود ابهام هستی پشت پرچین نگاهم بود می سوختم ازفکر طعم تند لبهایت بعد از تو شالی که تمام قبله گاهم بود هرشب میان شهر دنبال تو میگشتم تنهایی ام در گریه های بین راهم بود شهری که از شرم نبودت ضجه ها میزد هم سوگ با من در پی کشف گناهم بود بی آنکه یوسف باشم و سهم هوس هایت مردی کتک خورده درون...
-
مازورکا
چهارشنبه 1 آذر 1396 17:56
مازورکا بوی پاییز گرفت از تن تو آمدنم دست تقدیر تو آورد مرا در بدنم تا در اندازه ی دنیای تو جا باز کنم زندگی را پس ازین وسوسه آغاز کنم ریلِ آواره ی در دایره ای از هشتم سببی بودم و باید به تو بر می گشتم زجر زنجیره ی تسلیم شدن بر دوشم تا ابد روی همین محور غم می کوشم فرصت تجربه را روی دلم می بندم از خودم، از همه ی غیر...
-
شعرتراپی
چهارشنبه 1 آذر 1396 17:54
در خودم مثل برگ می ریزم بین چندین غزل گرفتارم قصد دارم که باز بنویسم من به این شعرها بدهکارم مبتلایم به درد شبروزی ساعتی خواب رفته در دستم بین کابوس و قرص می شعرم روزها خواب و شب که بیدارم پشت میزی که نیستی هستم نم نمک باد می زند پنکه سقف دور سرم....تو می چرخی دور تا دور من که بیمارم با تو حرفی که نیست می گویم توی...
-
جهنم با آیفون تصویری
چهارشنبه 1 آذر 1396 17:20
# جهنم با آیفون تصویری قسم به حرمت این دست های آغوشی به گوشواره ی آغشته گشته با گوشی سکوت ما دونفر ... عشق یا فراموشی؟ ستون پنجم هر ادعاست،خاموشی به سال های پر از اضطراب می خندم درست قبل رسیدن گرفته شد جایم میان این همه آدم هنوز تنهایم کجا روم؟ که به جایی نمی رود پایم از آستانه ی صبرم گذشته غم هایم به زندگی سراسر عذاب...
-
اومو بوللا
دوشنبه 29 آبان 1396 01:10
افتاده از این سوی و از آن سوی بامم پختم اگر چه بی تو اما باز خامم وصلم به ریشه منتها فرصت تمامم ایمان نیاورده به فصل سرد بودم مثل پرِ کاهی رها در بستر باد همشهری بی کینه ای که رفته از یاد مفهوم تلخ زندگی در دست رُزباد یک هیچ مطلق بین زوج و فرد بودم دنبال تو افتاده ام از پا به پایان هرچند رفتی عاشقت هستم کماکان مفهوم...
-
هانیبال
دوشنبه 29 آبان 1396 01:09
شفق سرخ فروریخته در افکارم کاشکی بود ببیند که چه حالی دارم مثل مصراع نخست آمدنم مبهم بود من از آن روز که در بند توام بیزارم شعر گفتم که عزیمت کنم ازبی کسی ام شانه ات نیست که از شعرشدن سرشارم عمق تنها شدنم را چه کسی می فهمد نخِ نم خورده ی یک پاکت بی سیگارم داس بردار و بزن ریشه ی غمگین مرا بذر چکش وسطِ سینه ی خود می...
-
آسی عاصی
پنجشنبه 9 شهریور 1396 16:22
عکس تو را دیشب به سقف خانه کوبید مردی که شبها ترس مردن داشت بی تو وقتی که تصویر تو را در خانه می دید دائم خیال غصه خوردن داشت بی تو هرچند باید رفتنت را می پذیرفت در عمق جانش رد پایی از امیدست من حال خود را خوب می دانم چه حالیست اما بگو این بازی غم را که چیدست؟ تلخم... مرا باید ببخشی دختر عشق چشمانِ تو این واژه ها را...
-
تلالوک
پنجشنبه 5 مرداد 1396 15:48
سکوت مبهم مردی که شب نمی خوابد کنار پاکتی از غم، حکایتی دارد... شبیه حالت ابری که ساعت سه ی صبح بدون وقفه فقط بی دلیل می بارد کنار پنجره با بغض کهنه می خواهم شبیه آدمکی گوشه گیر گریه کنم دلم به حال خودم سوخت، بس که تنهایم کجاست شانه ی تو تا که سیر گریه کنم برای آمدنت بچه می شوم گاهی امید دارم و آسوده خاطر از جایی کسی...
-
شانسون
پنجشنبه 5 مرداد 1396 15:44
حرفی نگفته دارم و گفتن صلاح نیست در راه مانده را که امیدی به راه نیست سرخورده عین هیزم خیسی در آتشم جایی برای مثل منی بی پناه نیست هرکس که دید حال مرا بغض کرد و رفت جوری شکسته ام که نیازی به آه نیست پنهان نمی کنم که دلم را شکسته ای آیا شکستن دلِ عاشق گناه نیست؟ من زنده ام که بعد تو شاعر شوم ولی... این زنده مرده بودن...
-
خائوس
چهارشنبه 30 فروردین 1396 12:29
لبریزم از دردی که پایانی ندارد محبوس در شهری که زندانی ندارد با اینکه شکلم، شکل آدم هاست، اما این شهر یک قرن است انسانی ندارد وامانده ام بین دو راهِ مرگ و مردن در قلعه ای گیرم که حیوانی ندارد ناچار باید زندگی را مردگی کرد دردی که در ما رفته درمانی ندارد آغوش واکن...مرگ ، سمتم تا ببینی این مردِ از خود رد شده جانی ندارد...
-
بوریدان
دوشنبه 18 بهمن 1395 14:34
شبیه غصه ی پنهانِ پشت چهره ی ماهی دوباره عازم شعرم به این جنون الهی چگونه شعر بگویم؟ چگونه شعر بگریم؟ مفاعلن ، چه امیدی؟ مفاعلن چه پناهی؟ زمانِ فاجعه نزدیک و عمقِ فاجعه مبهم رسیده ام تهِ این قصه بازهم به دوراهی مرا ببر به قدیمی ترین دریچه ی دنیا و پَرت کن قفسم را به عمق تیره ی چاهی که هفت نسلِ پس از من هجای اسم تو...
-
هنگ مرزی
یکشنبه 14 آذر 1395 20:18
تابوت خالی توی قبرستان شاعرها جامانده ای از آخرین کوچ مسافرها بوی فلز در خاطرات خیس عابرها غافل نباید باشم از این شعر بیمارم مثل بلندی های جولان غرق در جنگم در جوخه ای از خاطراتی تلخ، دلتنگم ابریشمِ یشمیِ ابری سرپُر از سنگم بر پیکر مفلوک شب بی وقفه میبارم دریاچه ای افتاده دوراز دست ماهی ها تصویر گنگی بین خواهم ها،...
-
شعری برای هرگز
دوشنبه 24 خرداد 1395 15:54
شعری برای هرگز شمردنی تر ازین روزها منم بی تو که تکه تکه شدم زیر دست تنهایی نه ازخودم اثری مانده روی بوم دلم نه از تو که همه روزه کنارم اینجایی نه صبر کن چه کسی بود گفت اینجایی تو که قریب دوقرن است راهی سفری منم که از همه ی خاطرات بیزارم خوشا بحال تو که بی خیال و بی خبری... نخواستم که تورا جزیی از خودم بکنم به پلک هم...
-
نقره آبی
دوشنبه 24 خرداد 1395 15:49
جز شعر که راهی به جهان تو ندارم باید که تورا در بدن واژه بکارم دنیای من این چند غزل از تو نوشتن اندازه ی دنیای تو را دوست ندارم باید که ازین پس به تو دل را نَ/ببندم حالا که سرم رفته و سر رفته قرارم... با چشم به پای تو بریزم نفسم را شب نامه بپاشم به تنت، برگ بهارم تا مرز فروریختنم پیش بیایی باران بشوم بر عطش کوچه ببارم...
-
دکلمه شعر فروپاشی
پنجشنبه 6 خرداد 1395 22:48
دکلمه ی شعر فروپاشی-علی اسماعیلی
-
پشت نگاه خاص تو یک آلپاچینو بود
شنبه 1 خرداد 1395 20:08
یک روح آشنا همه شب توی این اطاق ناخن به روی قامت دیوار می کشد همپای لحظه های غریبم، نفس...نفس... در من زنی نشسته که سیگار می کشد آغوش کهنه اش پرِ از خواهشی فلج نامطمئن ترین هدف زندگی من یک زن ، دچار ظن زیان بار زندگی محکوم تا ابد به نفس در قفس زدن درجای جای خاطره هایم عبور او با خنده های مبهم و لبهای قرمزش... یک...
-
دکلمه شعر زنده به گور
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 00:49
دکلمه شعر زنده به گور
-
کلت
جمعه 10 اردیبهشت 1395 22:26
بگیر دست مرا و به خواب من برگرد مدام توطئه کن لای فکر این شبگرد فشار منگنه شو روی مغز بیمارم آهای رفته ازین شهر دوستت دارم قسم به خونِ قدیمیِ مانده بر کاشی که مرگ بر خودم و آدمی که تو باشی به بی طرف شدنم با جهان توخالی و جنگ با من و اعدام های جنجالی پر از تضادم و رنگین کمان بی رنگم خشاب آخر یک کلت کهنه در جنگم که لال...
-
پناهنده
جمعه 10 اردیبهشت 1395 22:18
زیبای من شب با تو خاموشی نمی فهمد مردی که دل بسته فراموشی نمی فهمد این شعر هم حرف در گوشی نمی فهمد در آخرین بخشش سراسر دلبری دارد با انفجاری نرم روی بستر رویا می بوسمت در لحظه هایی داغ و نامیرا زیباتر از زیباتر از زیباتر از زیبا خندیدنت امواج سرخ محشری دارد محبوبه ی افسانه های دور و جنجالی در دردخیز خاطراتی خیس سیالی...
-
بوم نقاشی
جمعه 13 آذر 1394 16:53
مثل یک شعر تلخ و بی وارث عاقبت سهم دست کبریتم دل به هر واژه می زنم اما ختم اشعار زرد و عفریتم زیر پایم حصیر نرم زمان راه هایی نرفته پشت سرم مطمئن نیستم کجا هستم مثل حرفی نگفته در بدرم شکل آواز راک تلفیقی از بنانم کنار جانی کَش ناهماهنگ و گنگ و بی معنی شاخه گل توی حلقه ای آتش حال تنهای دردمندی را می کشم روی هر اطاق تنت...
-
اشکآواز
یکشنبه 19 مهر 1394 19:51
((شکی ندارم بعد ازین دوری تو می آیی هر چند این منطق دلیلی تازه می خواهد آجر به آجر شهرکی برپا شد از غصه تخریبشان شلیک بی اندازه می خواهد)) دراین حوالی سایه ات در رفت و آمد بود از پیش چشمم می گذشتی بی جهت انگار پیش آمده دستی به سمتت برده ام شاید لمست کنم بی واهمه حتی فقط یکبار شبها شتک می زد خیالت روی اعصابم در انتظارت...
-
رولت روسی
دوشنبه 30 شهریور 1394 09:06
آهسته در گوشم صدای خنده می آمد یک زن میان خاطراتم غلت هی می خورد وقتی که با یادت فراموش از خودم بودم رویای تو تا ناکجا باخود مرا می برد تکرار تشویشیِ یک احساس گم در من جا خوردنم از خنده هایی توامِ با درد حس تهوع زیر رگبار پریشانی انکار هستی در وجودم مغلطه می کرد پر می شدم از انتشار مبهم شادی درلابلای خاطرات تلخ و...