چمدانی که بی تو بر می گشت
چمدانی که بی تو بر می گشت

چمدانی که بی تو بر می گشت

شعرگریستن

شانسون

حرفی نگفته دارم و گفتن صلاح نیست

در راه مانده را که امیدی به راه نیست


سرخورده عین هیزم خیسی در آتشم

جایی برای مثل منی بی پناه نیست


هرکس که دید حال مرا بغض کرد و رفت

جوری شکسته ام که نیازی به آه نیست


پنهان نمی کنم که دلم را شکسته ای

آیا شکستن دلِ عاشق گناه نیست؟


من زنده ام که بعد تو شاعر شوم ولی...

این زنده مرده بودن من اشتباه نیست؟


هرگز مرنج ازآنچه به شعرم نهفته است

دنیای من که این همه تلخ و سیاه نیست


شعرم تمام شد... تو بگو ای همیشگی

این عاشقانه مستحق یک نگاه نیست؟


علی اسماعیلی

instagram: ali.esmaeili26

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.